فیلسوف مرده !

در زندگی زخمهائیست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد.... (بوف کور)

فیلسوف مرده !

در زندگی زخمهائیست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد.... (بوف کور)

امام زمان

   ختم قرآن در یک ساعت برای سلامتی امام زمان. دیشب به مامانم گفتم نذرم ادا شده اولین فرصت بخونه.

   آره ، نذرم برآورده شده!  باید خوشحال باشم ؟؟؟   آخه نیستم !!!

   آقا بی زحمت یه ذره خوشحالی اضافه ، 1000 تومن هم گرونتر می خرم. آخه من خیلی خرم.

 

تنهایی

   همه چی تموم شد. همه چی برگشت سر جاش. همه مشکلات حل شد. انگار یکی قایمکی با یه آچار نا مرئی همه لقی ها رو سفت کرده باشه. هیچ جای کار لنگ نمی زنه. مو لا درزش نمی ره. عدس رفت توی ظرف عدس، ماش رفت سر جاش.

 

   همه با خودخواهی من کنار اومدن. همه چی اونجوری شد که من می خواستم. حالا جون می ده بزنم همه چی رو خراب کنم و خودخواهیم رو به انتها برسونم.

 

قانون آرش:   اول لیوان رو بشکن بعد ازش آب گل بخور.

 

      " منم من سنگ تیپا خورده رنجور    "

      " منم دشنام پست آفرینش نغمه ناجور "

    

   دیگه تا آخرش چیزی نمونده. نگرانم اما آماده. حالا دیگه کاملا واسم روشن شده، باید تا آخرش برم. این بار نه مثل هربار.تنها جمله ای که توی مغزم صدا می کنه : انتقام... انتقام. ولی من نمی خوام انتقام جو باشم. انگار یکی داره منوهول میده و منم چاره ای جز تسلیم ندارم.این همون راهیه که خودم شروع کردم. 5سال پیش. مثل قطار افتاد توی ریل. سرنوشت قطار پیمودن ریله. قطاریکه از ریلش خارج بشه آهن پاره س.

 

   آخ این کیه داره با سوزن به پهلوم می زنه. دردم میاد... بگین نزنه. اووووف پهلوم چقدرم می سوزه. دیگه کسی نیست اونو بماله... نازش کنه... بو......باید یه کاری بکنم. بهتره یه آگهی بدم:

 

***

توجه!! توجه!!

 

      یک عدد محبت کثیف، زخمی و شکسته گم شده. از یابنده تقاضا دارم، نه خواهشمندم، نه التماس می کنم  شاید هم به پاش بیا فتم که اونو پیش خودش نگه داره. آخه من یه بدبخت تنهام.

 

***

 

   کسی پاهای منو ندیده، نمی دونم کجا گذاشتمشون. هرچی می گردم پیداشون نمی کنم. آخه عجله دارم!! باید برم. چرا هیشکی جوابمونمی ده ؟؟؟

 

             دیگه دنیا واسه من تاریکه

             زندگی کوره رهی باریکه

             آخـــر قصه ی  ما نزدیکه

 ***

در گذشت ده ها تن از هموطنانمان را در حادثه هوایی اخیر به ملت ایران تسلیت عرض می کنم و برای بازماندگانشان از درگاه الهی صبر جمیل خواستارم.

چه روزگاریست که در آن مردن انسانها تا این اندازه ساده شده است.

خداوند به مردمان زمین رحم کند.

از همین روزها

 

از مزایای تردد با اتوبوس شرکت واحد:

 

ما برفتیم نگران     ...ون لق دگران

***

پیرزن رفت به گردش    پیرمرد گرفت گردش

پیرزن گفت که پیــرم     پیرمرد گفت به ...رم

 

             

  نمی دونم چی میشه بعضی کارا بعد از مدتها که ازش می گذره و دیگه هیچ امیدی به بهبودش نداری خودش خود به خود درست میشه. واقعا می مونی حیرون.

 

  همون موقع که دیگه ناامید از همه جا زانوهات رو بغل گرفتی و به آتیش سیگارت نگاه می کنی . دقیقا همون موقع شاید اصلا هم به فکرت نرسه ولی یکی داره به تو فکر می کنه. یکی که خیلی هم دوستت داره . به تو و حماقت هات، خریتهایی که انجام دادی، بی معرفتی هایی که در حقش کردی و او جوابت رو با محبت داده. چون او خود خود محبته. کسی که هیچ وقت کله ای نداشته جز...جز اینکه پیشش باشی و به یادش بمونی

 

احمد آقا یه نموره خجالت لطفا

                                                                              

زندگی نباتی

              

ای ز عشق پاک من همیشه مست
فارغ ار این دل گه پای تو نشست
سنگ بودی کیمیایت شد دلم...

   آخه مگه دل یه آدم چقدره که برای چند نفر حتی دو نفر یکجا جا داشته باشه. حالا اگه این دل بگیره که دیگه از اینی که هست هم کمتر می شه، مثل دل من که همیشه خدا گرفته. انگار هیچ اتفاقی واسش نیفتاده که شادش کنه. اگرهم افتاده حتما بعدش بجرم شادی چندین برابر واسش غصه فرستادن که خدای نکرده از راه همیشگی بیراه نشه.

   خیلی خسته ام، دیگه طاقت دوباره شکستن رو ندارم.انقدر روحم ترک داره که به هر تلنگری آمادس تا از هم بپاشه. حاضرم تا آخر عمر بدون هیچ تغییری مثل یک شاخه پیچک کهنه گوشه حیاط خونه یه پیرزن غرغرو که سالها ساله کسی بهش سر نزده زندگی کنم . بجای خون توی آوند هام شیره سرد و شیرین روان باشه، بدون ترس از دست رفتن شادی و آمدن غصه حتی نمی خوام نگران زمستان و یخ زدن ساقه هام زیر برفهای سفیدش باشم. یا شاید کمتر از این هم کمتر راضی به سکون باشم. سکون سرد و بی روحی که جز آرامش مطلق هیچ چیر دیگه ای نداشته باشه. دیگه منتظر هیچ کلرفیلی نیستم که توی برگهام جون بگیره یا زنبوری که واسم بوی عشق رو از هم نوعی که هرگز ندیدمش و لمسش نکردم بیاره و امید رویش رو بهم نوید بده. اه اه اه نوید چه واژه دل بهم زنی. تا اونجایی که یادمه هر نویدی که بهم رسیده بوی مرگ و هرزگی با خودش به زندگیم آورده. برگها نیمه خشکیدم تقاضای زندگی از خورشید ندارند چرا که من زیر یک شیروانی کهنه و زنگ زده آروم گرفتم تا آفتاب هم نتونه خواب سنگین و سردم رو بهم نزنه.

   با اینهمه زنده موندن، هرچند بی دلیل ،تها کاریه که ازش هیچ راه گریزی ندارم و خدا تنها شاهد وفاداری برعهد عزلی ام.



" بخدا قسم که فساحت بی گناه است."

 

   چند وقتیه که روی در و دیوار های محله ما این جمله به چشم می خوره. فساحت همون پسریه که امسال عاشورا در یک درگیری بین دو دسته آبشایی و امامشهر یکی از سینه زنهای اون محله رو با چاقو کشته و

      دادگاه

      تبانی

      تبرئه

      بمب به شکل کپسول کاز پشت دیوار دادگاه

      دوباره دادگاه

      درخاست تجدید نظر

      محاکمه دوباره

      رد حکم اعدام

      آغاز تحدیدات

      ....

 

 

نمی دمت .... نمی خوام بدمت....

 

   یادمه بچگیهام با فشار دادن خمیر بازی روی اشیاء شکل برجستگی اونها رو روی خمیر نقش می کردیم. فعلا اینو داشته باشین. چند روز پیش خواهرم دخترش نگین رو آورد پیش ما تا بره بیرون کارهاش رو انجام بده. دختره هنوز نیومده دویده جلو من: " نمیدم بهت نمیدم " حالا هرچی میگم چی رو نمی دی .  یه ریز نمی دمت بهت نمیدم... نمی خوام بدمت.( درک سیاه که نمی دی.) بعد که دید محلش نمی زارم در کیف گل گلیش رو باز کرد و هرچی توش بود ریخت رو فرش. تازه فهمیدم  خمیر بازی مهدش رو می گه نمیده بهم.( آخ که چقدر هم غصه خورم.  شب از ناراحتی پا برهنه خوابیدم.) آخر شب که جلو تلویزین خوابیده بودم حس کردم یه چیز غلمبه زیر کمر هست. دست کردم دیدم بعله تیکه های خمیر خانومه که رو فرش جامونده. اولش همینجوری که تلوزیون می دیدم باهاش بازی می کردم . کم کم وسوسه شدم شیارهای پایه مبل رو روش نقش کنم. بعد هم کم کم آرم یخچال(Philver) ، آرم فریزر ،  شیشه مشجر پذیرایی ، کناره های قوتی افترشیو (After Shave) و ....بابا مهندس ، بابا لیسانسه ، بابا 23 ساله ، ای ولا... دست بابات درد نکنه با این پسر بزرگ کردنش( عروس آوردن پیش کش).

 

 

 

نوستالژیک سیاسی، کابینه هم کابینه های قدیم

 

   من می خوام سیاست مدار بشم. من می خوام سیاست مدار خوبی باشم. من می خوام به مردمم خدمت کنم. من سرباز امام زمان می خوام باشم نمی شناسین که پس گمنام هم هستم. من می خواهم سیاست مدار خیلی بالا رتبه ای باشم. من مقام بالا تری را می خواهم. چند نفر را بای بکشم... لطفا....

 

اینجا رو ببینین...

 http://www.bbc.co.uk/persian/iran/story/2005/08/050824_mf_afrough.shtml


   
 بازگشت مبارز آزادی خواه محمد رضا نسب عبداللهی را به حکام عزیز جمهوری دیکتاتور اسلامی تسلیت عرض می نمایم. 

 

 

کفگیر ته دیک

 

  هر کاری کردم دکمه های بالا کار نکرد. واسه همین هم نتونستم لینک یا عکس بزارم یا فونتها رو تغییر بدم. به بزرگواری خودتون ببخشین دیگه . بخدا اصلا حس و حال ندارم. اینایی هم که نوشتم نمی دونم از کجام در اومدن. شیش روزه می خوام برم آرایش گاه موهای مثل خرمنم رو کوتاه کنم پروایم نمی شود. پس فعلا بی خیال ....