کاش هروز صب یک نفر یادم می آورد توی شهری زندگی می کنم که آدماش از چراغ قرمز رد می شن و جریمه هاشون رو به موقع پرداخت می کنن که دوبله نشه و وقتی می خواهم از خیابون یکطرفه رد بشم اول نه به چپ نگاه کنم ، نه به راست بلکه بالای سرمو نگاه کنم تا زیر پیانوی 6 تنی یک کلکسیونر احمق که توی اسباب کشی گره طناب رو محکم نکرده له نشم.
از طلا بودن پشیمان گشته ایم مرحمت فرموده ما را مس کنید
توضیح : عنوان ، مطلب و شعر هیچ ارتباطی به هم ندارند.
این متن پایینی مال یک فیلمه درسته ؟
سلام. ارش . من واقعا هر بار که به وبلاگ تو سر میزنم دگر گون میشم.کاشکی یک روزی بشه منم بتونم مثل شما این قدر رمانتیک و زیبا بنویسم.
راستی اگه یک نفر اومد تو وبلاگت نظر داد گفت من دوست ویدا هستم حرفاشو باور نکن. چون من اصلا نمی شناسمش.
nakon romantik khoba baz ina behet migan romantik kash az man miporsidan ta bagam romantiki ya na man roya doste vida hastam nemidonam man dorogh migam ya in vida