فیلسوف مرده !

در زندگی زخمهائیست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد.... (بوف کور)

فیلسوف مرده !

در زندگی زخمهائیست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد.... (بوف کور)

    

     ما همه مان تنهاییم  نباید گول خورد زندگی یک زندان است زندانهای گوناگون ولی بعضیها به دیوار زندان صورت می کشند و با آن خودشان را سر گرم می کنند بعضیها می خواهند فرار بکنند دستشان را بیهوده زخم می کنند و بعضیها هم ماتم می گیرند ولی اصل کار این است که باید خودمان را گول بزنیم همیشه باید خودمان را گول بزنیم ولی وقتی می آید که آدم از گول زدن خودش هم خسته می شود....
                                                                                  (بوف کور)


دلم گرفته است

دلم گرفته است

به ایوان می روم و انگشتانم را

بر پوست کشیده شب می کشم

چراغهای رابطه تاریکند

چراغهای رابطه تاریکند

کسی مرا به آفتاب

معرفی نخواهد کرد

کسی مرا به میهمانی گنجشکها نخواهد برد

پرواز را به خاطر بسپار

پرنده مردنی است.

 
        << اینجا ایران است >>

                     

آیا اینجا هنوز ایران من است.
نه...نه ایرانم را باز پس بدهید.